سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.::.ازت ممنونم.::.

 سلام...میخوام قبل از شروع خاطرات کاری رو که واجب میدونم

انجام بدم.میخوام ازش تشکر کنم...به خاطر اینکه منو از دام انسانی

پست نجات داد...به خاطر اینکه اولین معشوقم بود...به خاطر اینکه

معنای عشق رو با اون شناختم...با عشق اون شاد بودم...بهترین

لحظات زندگیمو گذروندم...زجر کشیدم...درد کشیدم...مردم...رشد

کردم...تفکرم عوض شد...آدم شدم!...چشمم باز شد...روش زندگیم

180 درجه تغییر کرد...دچار تحول شدم...بخاطر تمام چیزهایی که

ازش یاد گرفتم...بخاطر بودنش...میخوام بگم همیشه دیوانه وار

دوستت دارم و خواهم داشت و هیچگاه فراموش نمیکنم چیزهایی رو

که از تو یاد کرفتم و با تو به اونها رسیدم...همه میگن آدم یا عاشق

نمیشه یا وقتی شد عاقل نمیشه! میگن عشق چشم رو کور میکنه ولی

 من سعی کردم با چشمای باز هم شخصیت اون رو بازنگری کنم... 

آره...اون فرق داره...با همه یه جورایی فرق داره...اون متفاوته...

وهمین متفاوت بودنش بود که باعش شد من هم متفاوت بشم...من با

اون همه چیز داشتمو بی اون هیچی! اون نیرویی بود که با بودنش

میتونستم تمام غمها.دردها.رنجها و بدبختی ها رو تحمل کنم...اون

نیرویی بود که به من جرات داد که عاشق باشم و غرورمو لگدمال

کنم...کسی بود که کاری کرد که تا ابد هیچکس من رو ارضا نکنه

و نتونم عاشق هیچکس بشم...اما حالا دیگه .... ما...لعنت به این

زندگی...چقدر تلخه وقتی این کلمه ما رو به زبون میارم در حالی

که دیگه من و اون ما نیستیم...چرا؟؟؟؟چرا؟؟؟؟خدایا من ازتوهیچی

نمیخوام...همه چیمو ازم بگیر آرین من رو به من برگردون...آره

من با آرین زندم...بدون اون فقط یه مرده متحرکم...نمیدونم چرا

اینجور میشه...من هر شب فال حافظ میگیرم واسه خودمو اون...

همیشه خوب میاد.همیشه از وصاله.خدایا پس چرا اینجوری میکنی؟!

پس چرا این وصال به حقیقت نمی پیونده!...پس چرا زجرم میدی...

آرین...آرینی...آرینم...آرینکم...آرین خوبم...به من برگرد...مگه

نگفتی هیچ چیز غیر ممکن نیست...من به همین امید نفس میکشم... 

آرین...صدامو نمیشنوی؟!دوستت دارم...میدونم...حتم دارم که تا به

حال هیچکس به اندازه من تو رو دوست نداشته...جونم رو میدم به

 خاطرت..من فدای تو عزیزترینم...برگرد...